تند تند سررسیدی که توش مینوشت رو ورق زد و اولین صفحه ی سفید قبل از صفحه ی یک فروردین رو آورد و دوباره شروع کرد به نوشتن :

"این هفتمین دفتری است که حاوی نوشته های روز به روز من است . امروز یعنی بیست و نه اسفند سالی که این سررسید متعلق به آن است ، صفحه های های این دفتر هم تمام شد . این دفتر هم مثل شش دفتر قبلی به جعبه ی چوبی دست سازم در کمد منتقل میشود ، هیچ کدام از شش دفتر قبل اهمیتی به آن اندازه که این یکی برایم دارد ، نداشته است ، و دوست دارم بعضی از نوشته ها در بعضی صفحه هایش توسط فرد خاصی خوانده شود ، به خاطر همین لطفن در مورد این دفتر تصمیم احمقانه ای مثل دفن شدن همراهم یا امثال آن گرفته نشود . بالای یکی از صفحات ماه بهمن ، اسمی با خودکار سبز نوشته شده و کنارش چگونگی پیدا کردن صاحب اسم قید شده ، لطفن این دفتر را به او برسانید ."

سررسید رو بست و آروم با لبخند گفت "شبیه وصیت نامه شد"

------

پی نوشت : بی بی سی فارسی میبینیم ، ذوق میکنیم ، متاسف میشویم .

No comments:

Post a Comment