چه سال ِ نویی عزیز ِ من؟

سال نوی فارسی این‌جا بودم. یه مهمونی هم گرفتیم که به دلایل ِ مختلف پر شد از غیرایرانیایی که هیچ ایده‌ای در مورد نوروز نداشتند و البته دلشون هم نمی‌خواست که داشته باشند. تمام ِ شب رو مشروب خوردند و بعدش هم مست و خراب رفتند خونه‌هاشون. دور ِ همی ِ فاخر ِ عید ِ نوروز شد عین ِ یه مهمونی ِ معمولی ِ آخر هفته. حتی صدای توپ رو هم درست‌درمون نشنیدیم از بس سر و صدا بود. 
فردا صبحش هم رفتیم نشستیم تو یه بوفه‌ی چینی (بله! چینی)، برانچ خوردیم، و رفتیم سر ِ کار. هیچ عیدی در کار نبود.
سال ِ نوی میلادی هم که لازم به توضیح نیست که برای من صرفن تبدیل دسامبر به ژانویه‌س.
باز دوباره سال ِ نوی فارسی ِ بعدی هم همین‌جا در خدمت جمهوریِ های‌تِک ِ سنگاپور خواهم بود.
هیچی دیگه. انگار کلن گذاشته‌‌باشنم رو یه نوار نقاله‌‌ی کاملن مستقیم. متوجهید که؟

New Year Resolution

ده روز اول سال ِ جدید میلادی، جیم پر می‌شود از مردها و زن‌های چاق. می‌گویم چاق چون واقعن چاق‌اند، شاید هر کدام به راحتی بیست سی کیلو اضافه‌وزن داشته‌باشند. بعد این‌ها می‌روند روی تردمیل‌های بیچاره و تمام سعی‌شان را می‌کنند که از کار بیاندازندشان.
«نـ ـ ـو یر رزولشن»شان البته فقط ده روز طول می‌کشد، بعد از ده روز، عزیزان ِ چاق را دوباره در حال خوردن ِ بستنی‌های شکلاتی، غذاهای وسترن ِ چرب و گوشتِ دنده‌ی خوک می‌بینیم.