مرزي بين درد ؛ خود درد ، و بدنم باقي نمانده . همه اش تير ميكشد . خستگي را با تمام وجود احساس ميكنم . شده ام مثل كلاسهاي سر ظهر ساختمان گسسته ي سال دوم دانشگاه . استاد كه برميگشت سمت تخته ، چشمهايم را ميبستم . تو بگو لحظه اي . مثلن استراحت ميكردم . حالا هم همان شده . اما ديگر اندازه ي چرخ زدن استاد به سمت تخته و بعد دوباره سمت ما هم حتي نيست . خيلي كه طولاني باشد ، بين فشار دادن دو كليد كيبورد . يا زمان كامپايل شدن فرم آخر نرم افزار .

خيره شده ام به چشمهايش . ميپرسد ؛ هيچ شده تنهايي سفر كني ؟ دلم ميخواهد بگويم كه نه . يا مثلن ، تنها چرا ، بيا با هم برويم . ناخودآگاه ميگويم ؛ خسته ام . سر را تكيه ميدهم به لبه ي پنجره و سيگار دود ميشود بي پك زدن . دست ميكشد به صورتم . به سينه ام . لبخند ميزند . من هم . ميگويم ديده اي اينها را كه ميگويند فلان و منتظر جوابند و آن يكي ميگويد خسته ام ؟ ميخنديم .

ساعت صفر است . هنوز كار مانده . خواب امان نميدهد . كاش هميشه كسي ، باشد كه بپرسد تنها سفر ميروم يا نه ؟

یا که برداری و بروی . کلن . هر جا . فقط بروی . بترسی از تحقیر . یا از ترس . یا از دوری و سکته ی مادر و صدای لرزان پدر که بپرسد پزشکی قانونی را گشته اید ؟ «هر جا» که میگویم ، یعنی هر جا ها ! تو بگو بیابان ، یا بگو ... هر جا ! بفهم دیگر ، هر جا !

خوب که بشوییشان پاک میشوند . سه بار . سه بار بدون وقفه . یعنی اینطور که لیزیشان که رفت ، باز صابون را برداری . فقط باید قول بدهی که دیگر فکرش را نکنی . گریه هم . شکوه هم حتی . هر چه ، همه را بریز دور . مردم را ببین ! میروند ، میایند ، میکنند ، مینوشند ، تو اما همینجا ایستاده ای وُ خیره مانده ای به پشت دستهایت . منتظری چیزی بگویند ؟ یا شاید اشکی بریزند ؟ آنها هم خوب میدانند که کار خودشان بوده . سبویی که شکست و آبی که ریخت ، به تلنگر ناشیانه و بیشرمانه ی خود آنها بود . حال بایست و نگاه کن . آنقدر نگاهشان کن تا دیگر سیگار هم نتوانی به دست بگیری . من که میدانم ! سیگار که نباشد ، اشکهایت باز میغلتند روی گونه ها و تمام

من همینجا ایستاده ام . سیگار به دست . مردم را نگاه نمیکنم . نیم ساعتی هست که چشمم مانده به پیرمردی که پشت پنجره ی ساختمان روبرویی ایستاده . حرکت نمیکند . میترسم بگویم و نباشد اما پلک هم انگار که نمیزند . همینطور خیره مانده . زیادند آخر . پنجره را باز میکنم . برایش دست تکان میدهم . لبخند میزند انگار . اما بعد میرود . میمانم که چه لبخندی و چه رفتنی ؟ باز می آید . روزنامه ای را به دقت پشت پنجره میچسباند . دست تکان میدهد و میرود . پایین را نگاه میکنم ، مردم سوت میکشند .

شب است و چهره ميهن سياهه

نشستن در سياهي ها گناهه

تفنگم را بده تا ره بجويم

كه هر كه عاشقه پايش به راهه

برادر بي قراره برادر شعله واره

برادر دشت سينش لاله زاره

شب و درياي خوف انگيز و طوفان

من و انديشه هاي پاك پويان

برايم خلعت و خنجر بياور

كه خون مي بارد از دلهاي سوزان

برادر نوجونه ، برادر غرق خونه

برادر كاكلش آتش فشونه

تو كه با عاشقان درد آشنايي

تو كه همرزم و همزنجير مايي

ببين خون عزيزان را به ديوار

بزن شيپور صبح روشنايي

برادر بي قراره برادر شعله واره

برادر دشت سينش لاله زاره

برادر كاكلش آتش فشونه

من همينجا مي ايستم ، تو برو . خسته كه شدي برگرد و بقيه اش را بسپار به من . بعد من مي آيم و باز تو ميروي . فقط بايد هر بار يادمان بماند تا كجا را رفته بوديم . برو ، من همينجا منتظرم .

نگاه ميكنم تا بلكه پلكهايم خسته شوند . ميرود و مي آيد . بدون وقفه . گاهي ميترسم كه هرگز خوابم نگيرد . بعد صدايي ميگويد ، ترس ندارد ، خُوب نگيرد ، تو بگو هزار سال . ميگويم ، آنوقت بايد هزار سال فكر كنم . هزار سال زياد است . اين آخري را با خودم ميگويم ، نميخواهم بفهمد ترسيده ام . باز صداي بوق اشغال ميپيچد . خُوب برندارد ، ميتواني بگويي من زنگم را زدم ، تو برنداشتي ، اما چه فايده ، به كه بگويم اصلن ؟

تصور كن بگزاريم تمام شود . يعني ولش كنيم تا تمام شود . بعد هم حتمن برويم بگوييم كه ما دست خودمان نبود كه ! ما فقط ولش كرديم ، خودش يكهو تمام شد . آخر مگر مرباي هويج است جانم ؟

چند دقيقه اي هست كه اينجا ايستاده ام . باد هم ميايد . دستهايم را از همان اول چپانده ام در جيبهايم ، بعد هم كه ديدم حالا حالاها اينجا خواهم بود ، مشتشان كردم . خودم هم نميدانم از خستگي بود يا از سرما كه چانه ام را هم كردم توي يقه ام . هر كدام كه بود ، بد نشد . از اين بالا ، بالاي يقه ام ؛ زمين را نگاه ميكنم . آنجا هم باد ميايد . نميدانم از كي است كه جاي نفس كشيدن دارم ها ميكنم ، حتم دارم اما كه اين يكي از سرما بود . حال ديگر خود داني . من اينجا ايستاده ام به هر حال .

عکس حذف شد . به درخواست ایشان.


عكس نوشت : ميترا .
پي نوشت : توجه ! وبلاگ بدون اسم تبديل به فتوبلاگ نشده است ها !