مرزي بين درد ؛ خود درد ، و بدنم باقي نمانده . همه اش تير ميكشد . خستگي را با تمام وجود احساس ميكنم . شده ام مثل كلاسهاي سر ظهر ساختمان گسسته ي سال دوم دانشگاه . استاد كه برميگشت سمت تخته ، چشمهايم را ميبستم . تو بگو لحظه اي . مثلن استراحت ميكردم . حالا هم همان شده . اما ديگر اندازه ي چرخ زدن استاد به سمت تخته و بعد دوباره سمت ما هم حتي نيست . خيلي كه طولاني باشد ، بين فشار دادن دو كليد كيبورد . يا زمان كامپايل شدن فرم آخر نرم افزار .
خيره شده ام به چشمهايش . ميپرسد ؛ هيچ شده تنهايي سفر كني ؟ دلم ميخواهد بگويم كه نه . يا مثلن ، تنها چرا ، بيا با هم برويم . ناخودآگاه ميگويم ؛ خسته ام . سر را تكيه ميدهم به لبه ي پنجره و سيگار دود ميشود بي پك زدن . دست ميكشد به صورتم . به سينه ام . لبخند ميزند . من هم . ميگويم ديده اي اينها را كه ميگويند فلان و منتظر جوابند و آن يكي ميگويد خسته ام ؟ ميخنديم .
ساعت صفر است . هنوز كار مانده . خواب امان نميدهد . كاش هميشه كسي ، باشد كه بپرسد تنها سفر ميروم يا نه ؟
injoor vaghta chi kar mikoni?
ReplyDeleteinjoor vaghta chi kar mikoni?
ReplyDeleteinjoor vaghta chi kar mikoni?
ReplyDeleteمنم خسته ام..مثل كلمات تو...دوست داشتم نوشته هاتو
ReplyDeleterasty be manam sar bezan age dost dashty:
ReplyDeletehttp://sookoot62.blogfa.com
دیده ای اینها را که کتابی می گویند دیده ای اینها را که فلان...
ReplyDeleteیان زمان صفر خیلی عجیبه یه جئری حس مس کنم معلق هستم
ReplyDeleteدیدی که این چیزه که رو ساعت نمره تاریخ رو می شمره...
تو زمان صفر هیچی رو نشون نمی ده!
یه بار تو این زمان صفر یه چیزی نوشتم ... یه چیز خاص
اومدم تاریخ بزنم دیدم هیچ تاریخی نیست...
معلق بودم
یه سوال هست که کیبورد عماد اینا یه حرفیو چرا نداره؟؟؟هممم؟
ReplyDeleteبعداینکه یه سوال دیگه آقا که شما هر چی اینجا بزارین قبلیاش کجا میرن؟اون دختره عکسش رفته؟؟؟نبود
:دی
درضمن اون سوال اصلیه که یادم رفت:شما تنها سفر نمی رین؟؟؟؟آخه اونجا جوابش نبود سوالش بود
خستم سیاوش... خسته ام...ماندم(درمانده
ReplyDeleteنه که فکر کنی از هر هفته دوشنبه ها
آمدن پایتخت و جمعه ها برگشتن
از ... از.... از.... از....
و تو خوب به تصویر می کشی
من فکر کنم یه سوء تفاهمی شده:چرا فکر کردین من کار با این وامونده رو بلد نیستم؟؟؟خب معلومه اون عکس کجا رفته دیگه....همممم؟؟؟؟
ReplyDeleteهیچ شده تنها سفر نکنی!؟
ReplyDeleteکه انقدر تنهاییت را به رخت می کشد که خیال همسفر شدن با دیگری را از سرت بیرون می کند که یک وقت مبادا گوشه ای از این تنهایی را ببیند!
مثل اینکه اون پست تولدم نتیجه عکس داره
ReplyDelete:-"
به هر حال تنکس زییییییییییییاد
:*
راستی فقط با کامنت دونیه بلاگ من مشکل داری ، یا بقیه جاها هم نمی تونی کامنت بدی؟
ReplyDeleteاگه مشکل از بلاگ منه ، بگو تا آدمش کنم
:-"