اينجا هوا گرم است . بدجوري دارم عرق ميريزم . لباسهايم را در آورده ام ونشسته ام روي تخت . نميدانم همسايه ي روبرو از پشت اين پرده هاي ضخيم ميبيندم يا نه . مادر ميگفت نور اگر توي خانه زياد باشد آدمهاي تو از بيرون ديده ميشوند . سرم گيج ميرود . پيشاني ام عرق كرده . تو جلوي چشمهامي و آن مرد كه توي اتوبوس پاهاي تو را ديد ميزد . نميدانم چه‌م است ، دست ميكشم به ديوار . نميفهمم چطور شد كه رسيدم اينجا . تمام راه را خواب بودم . دست ميكشيدم به پنجره و حالا ميبينم كه پنجره نيست ، صندلي را تا ته ميخوابانم ، ت.خ.مم هم نيست كه مسافر پشتي اعتراض ميكند يا نه ، من فقط كمي به خواب نياز دارم . كمي خواب با تو . ميخواهم دست بياندازم دورت ، محكم . بعد چشمهام را ببندم و باز مثل هميشه بترسم كه راننده تند ميرود ، بترسم كه نكند پدر توي جاده بميرد ، بترسم كه نكند تو ديگر نباشي ، بعد تو سرت را بلند ميكني ، ميگويي چه شده ، من فقط لبخند ميزنم ، چشمهايت منتظر جواب نميمانند ، باز سرت را ميگذاري روي پاهايم ، خواب رفته‌اند ، تو اما دلپذيري ، رؤيايي ، نگاه ميكنم به مردك هيز ، هنوز چشمهايش به پاهاي توست ، چشمهايم سنگين ميشوند ، دست ميكشم به موهايت ،غلت ميزني ، دست ميگذاري به چانه‌ام ، خوابم ميبرد ، تو كيستي ؟
رفت نشست روي لبه ي بام . دستهاش را هم كرد توي جيب ژاكتش . گفتم «نشين اونجا خطرناكه» محلم نگذاشت . به حال خودش بود . داشت از روي شونه ش پايين توي كوچه را نگاه ميكرد . از دهانش بخار ميومد . گفت «خطرِ چي بابا ؟» و چانه ش را كرد توي يقه . چشم انداخت به پاهام يا شايد هم دمپاييهام . گفت «تو چرا داري ميلرزي پس ؟» گفتم « خب تو گرمي مرد حسابي ، چله زمستونه ، منم اندازه ي تو خورده بودم الآن برات شنا سوئدي ميرفتم»ء
باز نگاهش را انداخت سمت كوچه «سوئد ، هِه»ء
گفتم «من ميرم پايين تونمياي؟» گفت «نه ، سيگار آوردي بالا با خودت ؟»ء
بسته ي سيگار توي جيبم بود ، يكهو ترسيدم بكشه از همانجا كه نشسته بيافته پايين ، «نه پايينه ، برم واسه ت بيارم؟» جواب نداد ، ميدونستم جوابم رو نميده . «من رفتم» . راه افتادم سمت در بام .ء
حسودي ام ميشود ، به همه شان حسوديم ميشود . اصلن تو بگو تنها ، به چهار تا ديواري كه دورت را گرفته حسوديم ميشود . حسوديم ميشود به كاغذي كه تو سياه ميكني و عق ام ميگيرد از مهملاتي كه خودم سر هم ميكنم .
ولم كه بكني ميبيني عين كنه چسبيده م به ت وُ ول هم نميكنم . ميشناسيم ديگر ، همينجوريم . بايد قسم و آيه بدهي ، هزار تا «پررو» بهم بگويي تا رو برگردانم.
امروز از صبح چند بار دستم رفته باشد به نوشتن و پاك كرده باشم خوب است ؟ چند بار اين "نيو پست" را زده باشم و بيشتر از ده خط تايپ كرده باشم و بعد بسته باشم خوب است ؟
كلن چند بار چه كاري را كرده باشم خوب است ؟ كلن تو كجايي ؟ كلن دست من بوي مايع دستشويي جديد خانه را ميدهد كه نميدانم چيست ، رنگش سبز است ، بو كه ميكنم سيب است ، اما توي مغزم كيوي ميپيچد .
همين الآن فردا شد . يعني امروز ميايي ديگر ؟