رفت نشست روي لبه ي بام . دستهاش را هم كرد توي جيب ژاكتش . گفتم «نشين اونجا خطرناكه» محلم نگذاشت . به حال خودش بود . داشت از روي شونه ش پايين توي كوچه را نگاه ميكرد . از دهانش بخار ميومد . گفت «خطرِ چي بابا ؟» و چانه ش را كرد توي يقه . چشم انداخت به پاهام يا شايد هم دمپاييهام . گفت «تو چرا داري ميلرزي پس ؟» گفتم « خب تو گرمي مرد حسابي ، چله زمستونه ، منم اندازه ي تو خورده بودم الآن برات شنا سوئدي ميرفتم»ء
باز نگاهش را انداخت سمت كوچه «سوئد ، هِه»ء
گفتم «من ميرم پايين تونمياي؟» گفت «نه ، سيگار آوردي بالا با خودت ؟»ء
بسته ي سيگار توي جيبم بود ، يكهو ترسيدم بكشه از همانجا كه نشسته بيافته پايين ، «نه پايينه ، برم واسه ت بيارم؟» جواب نداد ، ميدونستم جوابم رو نميده . «من رفتم» . راه افتادم سمت در بام .ء
فکر کنم از این فضایی که نوشتی بشه یه داستان کوتاه خوب در آورد.امتحان کن
ReplyDeleteمن هم این بریده شده هایی از زندگی را دوست دارم!
ReplyDeleteاین دیالوگ های معمولی اما ادامه دار که نگفته می مانند.
این که من میتونم مثلا ادامه اش را توی ذهن خودم بیاورم هر طور که
بخواهم.
یانه همین جا بگذارمش.
و از پله ها سرازیر بشوم!
خواندم. با تشکر. روشن.
ReplyDeleteجدا از شوخیهای بی نمکی مثل زبان و نثر و فلان عرض میکنم که آخر چی بگم؟ دهنم خشک شده.
خوش و خرم باشی. من بعد با کسانی عرق بخورید که فوری ان بازی درنیاورده قصد فرود از پشتبام نکنند. چه آدمهای لوسی پیدا میشوند به حضرت عباس!
خیلی خوب بود...
ReplyDeleteتنهایی
لرز
ارتفاع
حس سیگار
سرگیجه
لرز
kash hamoon ja behesh sigar taroof mikardi va shayad soghoot..
ReplyDeleteکاش میشد برگردم
ReplyDeleteاونوقت امکان نداشت از اون پنجره لعنتی سقوط کنم
سلام.آدرستو تو گودر ادد کردم. می تونی آدرس منو اد کنی تا همو بخونیم.(از این شکلکای لبخند!)
ReplyDeleteهدا
hodism.blogfa.com
ye poste jadid benevis!
ReplyDelete