از دوهزار و هشت که میکند به عبارتی چهار سال، از هر درس و مدرسهای فارغم. حالا آفر لتر آمده که قبولت کردیم، بلند شو بیا درس بخوان دوباره.
از دبیرستان که جر دادم رسمن خودم را تا قبول شدم توی آن کنکور لعنتی و لیسانس وزارت علوم را قاب کردم به دیوار اتاق، لیترالی دست به هیچ کاغذ و قلمی نبردهام جهت تعلم آکادمیک. توی دانشگاه جای درس خواندن کار کردم. یعنی اصلن فکر میکردم که درس بس است دیگر. این شد که وقتی فارغ شدم از تحصیل یک رزومهی کاری داشتم این هوا، معدلم اما آنطوری بود که مسلمان نشنود، کافر نبیند.
حالا چرخ، چرخ، چرخ، دوباره دارم میشوم دانشجو؛ بیست و چهار ساعت است که هر نیم ساعت به نیم ساعت مچ خودم را میگیرم که دارم خیره به مونیتور لبخند میزنم. دانشجوی مافوق لیسانس. انگلیسیاش خیلی پر طمطراق است لامصب.
از دبیرستان که جر دادم رسمن خودم را تا قبول شدم توی آن کنکور لعنتی و لیسانس وزارت علوم را قاب کردم به دیوار اتاق، لیترالی دست به هیچ کاغذ و قلمی نبردهام جهت تعلم آکادمیک. توی دانشگاه جای درس خواندن کار کردم. یعنی اصلن فکر میکردم که درس بس است دیگر. این شد که وقتی فارغ شدم از تحصیل یک رزومهی کاری داشتم این هوا، معدلم اما آنطوری بود که مسلمان نشنود، کافر نبیند.
حالا چرخ، چرخ، چرخ، دوباره دارم میشوم دانشجو؛ بیست و چهار ساعت است که هر نیم ساعت به نیم ساعت مچ خودم را میگیرم که دارم خیره به مونیتور لبخند میزنم. دانشجوی مافوق لیسانس. انگلیسیاش خیلی پر طمطراق است لامصب.
No comments:
Post a Comment