قبل از رفتن، از میانِ در، نگاه سریع و دقیقی به جایی روی گونهی راستم میاندازد و میگوید «شما تا کیهستین؟» و روی شما آکسان میگذارد. موهایش را از پشت دماسبی بسته و پولوی مشکیِ خوشمنظرهای تنش است. میگویم «کجا؟ اینجا...؟» و با انگشتْ پارکت قهوهای سوختهی خانهی «ل» را نشان میدهم، «...یا کلن؟». تنگ شدن چشمهایش را برای کسری از ثانیه میبینم. میگوید «نه». حدس میزنم به اشارهی دستم جواب دادهباشد. میگویم «حالا هستم» و لبخند سفیهانهای میزنم. از گوشهی چشم «ل» را میبینم که نگاهش سمت من است.
No comments:
Post a Comment