آنجا در یکی از اتاقهای خانه، دختری برای سومین ساعت متوالی موبایل به دست روی تخت نشسته . در اتاقش بسته است . ترس باز شدن در و ورود نابهنگام یکی از اعضای خانه ، به لذت صحبت تلفنی (اگر لذتی باشد) میچربد . اشک در چشمهایش جمع شده است . هیچ کس نمیداند چرا .
آنجا در هال خانه ، روبروی تلویزیون ، مردی سیبیلو ، ریموت به دست ، با شکمی بزرگ ، سعی میکند به تصویر مبهم بی بی سی فارسی خیره بماند و به خود بقبولاند که دخترش با دوست دوران مدرسه اش صحبت میکند . فکر کردن به مبلغ قبضهای تلفنی که چند روز پیش دیده ، تصاویر تلویزون ، صدای شستن ظرفها که از آشپزخانه ی اُپن خانه شنیده میشود ، و در ِ بسته ی اتاق پسری که میگوید در حال درس خواندن است ، ملغمه ی حال به همزنی را برایش ساخته است که هر آن انتظار انفجاری بزرگ از او میرود .
آنجا در آشپزخانه ی اُپن خانه ، زنی در حال شستن ظرفهاست . موهایش را پشت سرش به بهترین شکل ممکن جمع کرده ، و حالا دیگر آخرین تکه های ظرفها را آب میکشد . هر چند لحظه یکبار نگاهی به مرد سیبیلوی ریموت به دست روبروی تلویزیون میکند و نمیداند جانب چه کسی را بگیرد ، مرد سیبیلوی ریموت به دست ، یا دختر گریان موبایل به دست .
آنجا در یکی دیگر از اتاقهای خانه ، پسری در حال فکر کردن به دختر گریان ، مرد سیبیلو ، و زن زیبای در حال آب کشیدن ظرفها ، مدادی را مثل تردستهای سیرک ، هی بالا می اندازد و موقع پایین آمدن دوباره میگیردش . به نقطه ای در سه کنج اتاق خیره شده و انگار که نفس هم نمیکشد .
آنجا در آن خانه عجیب همه چیز به هم ریخته است .
با این یکی خیلی حال کردم
ReplyDeleteکاش یکی به دادِ اون مرد بیچاره برسه
salam.
ReplyDeletekhob man oon chizi ro akasi mikonam ke ehsasam oon lahze mige. bad yekam teknikam ghatish mishe. mishe in. objet va soojet mand bdanesh hichvaght sabet nist.
rasti minimalatoono mikhoonam. taghriban az ajibtarinast.
movafagh bashi. man linet kardam.
hoda
چقدر زیبا تیپیکالِ یک خانواده ایرونی رو به تصویر کشیدی. شاه کلید داستانت به نظرم پسر خونه است که احساس میشه فضا از دید اون دیده شده. و نمی دونم چرا احساس می کنم شخصیت پسر الهام گرفته از شخصیت خودته
ReplyDeleteبه هر حال لذت بردم
می دونی چیه این خونه نتنها عجیب نبود یکی از سالم ترین و سادهترین خونه هایی بود که میشد تصور کرد همه چی سر جای خودش بود ! به خدا
ReplyDeleteیه قسمتیش آره خاص بود اما اصولا یه جوره احمقانه ای مینویسم مخصوصا روزایی که مثه امروز حالم خوب نیس
ReplyDeleteآهاآها،آهاآها
ReplyDeleteخودم خوشم نمیومد
ReplyDeleteهر وقت میدیدمش ، یاد کلاس و درس میوفتادم،حالم بد میشد
;)
آره
ReplyDeleteخواستم فقط همینو بگم ( آره رو می گم )
ولی چشمم خورد به کلمه " تیپیکال " توی کامنت shine
و بیقه ماجرا که چرا بعضیا هی همیشه باید یه چیزی بگن؟
همین دیگه
آره