اينجا هوا سرد است
سالينجر مرده
زويي را با خودش برده ، ضجههاي مرا هم توي آن خوابگاه لعنتي ديگر كسي نيست تسكين دهد . سرما كبريتم را خاموش ميكند . باقر را ميبينم كه دست تكان ميدهد ، ميگويد ، اديت ميخواهد ، بعد سر ميگذارد روي بالش ، پشت به ما . عماد مينويسد ، من نگاه ميكنم به نور امامزاده . فرني و زويي روي رف پنجره مانده . بسي گلس سيگارش را توي سطل حمام ميتكاند ، ميگويد خواهرت حالش بد است ، دست بجنبان ، ميگويم اين مرثيه نيست ، اين خود مرگ است . ميگويد ، مرگ باشد ، به توچه . چاق است و مهربان
نفس ميكشم ، هوا بخار ميكند
هولدن انشايي در مورد دستكش بيسبال نوشته است و ويراستار اصرار دارد كه او ديوانه مينمايد .ه
ما ديوانهايم ، وودي آلن ديوانه است و دنيا هنوز جانهايمان را ميمكد
كجا رفتي مَرد ؟ همين بود مردانگيت ؟
***
چی بگم خب؟
ReplyDeleteیه خالی توی یه خالی بزرگتر
ميگم حالا زنده اش به حال من و تو چه فرق خاصي مي كرد جز اون كتاباش كه ترجمه شده؟
ReplyDeleteاما حالا جاده خاكي نريم، داستان پردازي خوبي بود!
هميشه تاسف اين رو مي خوردم كه دير با كتاباي سلينجر آشنا شدم.
منظورم اينه كه كاش توي دورهء نوجووني خونده بودم كتاباشو
ببينم تو چيزي در مورد خداحافظ گاري كوپر شنيدي؟
ReplyDeleteمن اين كتاب رو ناتوردشت 6 برابر غني شدهء بالغ تفسير مي كنم
سالینجر گر عزیز...
ReplyDeleteبر خلافِ عرفِ دیوانگان که خلافِ عرف هستن؛ می خوام بر خلافِ خلافِ عرف بهت تسلیت بگم!