اين موسيقي من را ميبرد به خانهاي گرم . همينقدر كه بگويم گرم بود ، بس است . حرف نميزديم . فقط گوش ميداديم . گفت پير شديم آلبر ، نميدانست يك ماه نميشود كه تو ميآيي . نميدانستم يك ماه چقدر كم است . ه
***
دامنت سفيد بود و قرمز . قرمزش بيشتر يادم مانده . كليك كه كردم انگار از مجسمه عكس گرفته باشم ، حتي نپرسيدي كه چطور شد . ماندم كه اين ديگر كيست ، بعدها فهميدم تو تعريف نداري . ه
***
زدهبودم زير آواز و تهران زير پايمان بود . ه
***
چشمهايم بسته بود . دستهايم هم . فكر ميكردم روي هر بال يك كفشدوزك چند تا خال سياه هست يعني ؟ ه
***
چه فرقي ميكند يادم نباشد كدام كفش پايت بود ، يادم كه هست جورابهاي سياهت را ، يادم هست زرد و سياه مانتويت را ، يادم هست خندهات را ، بر كه گشتيم اول بالا آوردي بعد خوابيديم
***
اين موسيقي آنقدر خوب هست كه نصف شب من را بكند توي بلاگر
gahi vaghta hamine ye chizi ye jazebei dare ke har karish mikoni nemituni azash del bekani to ro yade tamume dashteha va nadashtehat mindaze yade ghashangtarine khateratet ba kasi ke mesle ahang jazebe dasht vasat...
ReplyDeleteva hala shayad nabashe...
موسقی را باید پاس داشت، باید گریست باید رقصید
ReplyDeleteهمین یه ساعت پیش پست آخرم رو گذاشتم...
سوراخت را در اختیار باند ها بگذار و حلقت را ...
bazi vakhta musighi mizane khar madare adamo ...
ReplyDelete