تا برسیم ، سه بار از رو مقنعه پشت گردنش رو خاروند و دو بار هم خمیازه کشید . یجوری هم کشید که دهنش هیچ باز نشد ، منم فقط از لرزش پره های دماغش فهمیدم . آخر سر هم کیفش رو تند تند گشت و انگار یه چیزی رو از تهش کشید آورد رو .
چقدر خوب شد که ساعت رو نگاه نکرد وگر نه مث چی پرت می شدیم به کلیشهچون خودت می دونی می گم وگرنه متن خوبی بود دیگه
رسیدین آخر؟
به همین سادگی
بله درسته! اول می خواستم بنویسم حتمن نباید اتفاق مهمی بیافتد تا حرفش به میان کشیده شود گاهی هم به همین سادگی
خاکستری از هر رنگی بهتره!
خوبم آره یه کمم زیاد!تو چطوری فرزند؟
پره های دماغش؟!؟!؟!؟!؟!؟
من سخت با اون عکس پست بعدیت احساس همگونی دارم!ارادت!
چقدر خوب شد که ساعت رو نگاه نکرد وگر نه مث چی پرت می شدیم به کلیشه
ReplyDeleteچون خودت می دونی می گم وگرنه متن خوبی بود دیگه
رسیدین آخر؟
ReplyDeleteبه همین سادگی
ReplyDeleteبله درسته! اول می خواستم بنویسم حتمن نباید اتفاق مهمی بیافتد تا حرفش به میان کشیده شود
ReplyDeleteگاهی هم به همین سادگی
خاکستری از هر رنگی بهتره!
ReplyDeleteخوبم آره یه کمم زیاد!تو چطوری فرزند؟
ReplyDeleteپره های دماغش؟!؟!؟!؟!؟!؟
ReplyDeleteمن سخت با اون عکس پست بعدیت احساس همگونی دارم!
ReplyDeleteارادت!