"اَه ، كدوم وري خاموشه ؟" و دستش رو زد به كمرش . چند لحظه اي ساكت به كليد چراغ نگاه كرد ، بعد چرخيد سمت مرد "هوم؟"
"بابا بيا بگير بخواب ، ولش كن" و كمي پتو رو گرفت بالا و اشاره كرد كه يعني بيا .
"نصف شب برق بياد اين لامپ يهو روشن شه تو بلند ميشي خاموش كني؟" و دوباره برگشت سمت كليد .
"آره ، من بلند ميشم"
زن بدون اينكه برگرده ، انگار كه با خودش حرف ميزد گفت "تو گُه خوردي"
"اَي بابا ، خوب برو ببين چراغ توالت چجوريه . مثل هَمَن "
"توالت رو از كجا بدونيم خاموش بوده يا نه ؟"
"آخرين نفر من رفتم . خاموش كردم" و شروع كرد به خاروندن كمرش.
"تو هيچ وقت هواكِشو خاموش نميكني ، هواكِش راستيه يا چپي؟" و برگشت سمت مرد "نخارون اونجوري خودتو"
مرد پشتش رو به زن كرد و پتو رو كشيد رو خودش .
معلوم بود کار یه مهندس بود که فکر هم کرده
ReplyDeleteهم خندیدیم هم ارگاسم شدم
خیلی چرب بود
می دونی این مسله که طرح کردی ادم رو تحریک می کنه
چون می خوای حلش کنی ولی باز سخت تر می شه و اون چاشنی خاروندن بیشتر حس می کنی که داری حال می کنی
سامو علیک داش سیا
ReplyDeleteبه قرآن منم مثه خوانومه داستانه شما نمیدونم کدوم وری خاموشه شیر آب و پیچ و اینارم نمیدونم
عجب گیریه حالا
ReplyDeleteاین جور وقتا واقعا اعصاب خورد کنن
:O
شب برق رفت و همه خوابیدند. البته مهمون هم داشتیم. کسی هم فکر نکرد اگه برق بیاد کی خاموش می کنه. برق اومد من خاموش کردم. هیش کی بیدار نشد. همه رو تک تک بیدار کردم در اصل حرصم گرفته بود ولی اسمش رو گذاشتم شوخی. به سمت پایین روشنه. البته اگر مرد داستانت سرخورد از هرچی س ک س و ارتباطه بهانه های بهتری هم می تونه پیدا کنه. اینم اضافه کنم حکایت .. مثل حکایت غوره نشده مویز شدنه. هنوز شیرینیش رو نچشیده که حالش از رخوت به هم می خوره
ReplyDeleteعالی بود ! مرسی حاجی
ReplyDeleteقوی بود ، یادته گفته بودم خلا؟ نداشت. خوشم اومد کلی:)
ReplyDelete