برگشتنی پرواز اولم دیر کرد و پرواز دومم رو از دست دادم. هواپیمای پرواز دوم جلوی چشمم بود اما هواپیمایی کانادا صندلی من رو از خداخواسته داده بود به یکی دیگه. راهم ندادن. احتمالا بعد از سالها برای حق خوردهشدهم داد و بیداد کردم که برداشتن مامور آوردن که از دم گیت دورم کنن. شب رو توی فرودگاه فرانکفورت خوابیدم. البته از خشم و نگرانی برای از دست دادن پرواز فرداش اصلا خواب به چشمم نیومد. فرداش از لندن برگشتم خونه. وقتی رسیدم تورنتو در سطحی از خستگی بدنی بودم که تو زندگیم تجربه نکردهبودم. الان فردا صبحه. توی بالکن نسیم خنکی میاد و سبزیهای شین سرشون رو از خاک آوردهن بیرون.
No comments:
Post a Comment