امروز آلیس برایم مونکیک آورده بود. پیرمرد جعبهی خوردهشدهاش را توی سطل آشغال دیده و میپرسد که آیا مونکیک خوردهام. میگویم که خوردهام. میگوید «وِری گود». میخندم. سر بلند میکند که «شد دو سال که اینجایی، ها؟». یادش مانده که وقتی آمدم هم میدآتمفستیوال بود. مثل داورهای کُشتی با انگشتهای دست راست، عدد سه را نشان میدهم. با همان بادیلنگوئج ِ سنگاپوری میگوید که «اووو وَه، وری فست ها؟». سرم را با لبخند تکان میدهم.
No comments:
Post a Comment