ول کنید بروید یکجایی که تا حالا ندیدهاید. شده سه تا کوچه آنورتر. شده آن ده دقیقهی پیادهی آخر ِ مسیر ِ برگشت به خانه را از آن یکی طرف خیابان قدم بزنید. فرق میکند.
این آخری را وقتی هر هفته با قطار و تاکسی و اتوبوس از کرج میرفتم تا آن آخرهای خیابان دولت برای جلسهی بیستدقیقهای ِ تراپی، که هیچوقت هم نگذاشتم که کمکم کند، که خر بودم، که مغرور بودم، که فکر میکردم خیلی بلدم و باهوشم و الخ کشف کردم.
تقاطع دولت و شریعتی از تاکسی پیاده میشدم، تا خیابان نمیدانم چندم (فقط یادم است بعد از فارسی بود) میرفتم، بعد میرفتم بالا، قشنگ ده دقیقه سربالایی را میرفتم تا برسم به کوچهای که آفیس خانم تراپیست تویش بود. آن موقع سیگار میکشیدم. زیاد. نفس نفسی میزدم وقتی میرسیدم. عرق کرده و واویلا میرفتم توی آفیس، مطب. یک بار تمام راه را از آن طرفِ دیگر رفتم. تو بگو یک جای دیگر است اصلن. همین دیگر.
این آخری را وقتی هر هفته با قطار و تاکسی و اتوبوس از کرج میرفتم تا آن آخرهای خیابان دولت برای جلسهی بیستدقیقهای ِ تراپی، که هیچوقت هم نگذاشتم که کمکم کند، که خر بودم، که مغرور بودم، که فکر میکردم خیلی بلدم و باهوشم و الخ کشف کردم.
تقاطع دولت و شریعتی از تاکسی پیاده میشدم، تا خیابان نمیدانم چندم (فقط یادم است بعد از فارسی بود) میرفتم، بعد میرفتم بالا، قشنگ ده دقیقه سربالایی را میرفتم تا برسم به کوچهای که آفیس خانم تراپیست تویش بود. آن موقع سیگار میکشیدم. زیاد. نفس نفسی میزدم وقتی میرسیدم. عرق کرده و واویلا میرفتم توی آفیس، مطب. یک بار تمام راه را از آن طرفِ دیگر رفتم. تو بگو یک جای دیگر است اصلن. همین دیگر.
No comments:
Post a Comment