به اندازه‌ی کافی که کار کرده‌باشید، دیگر می‌دانید چطور به جای حرص خوردن یا پیچاندن امور محوله‌ی احمقانه، کار را برگردانید بگذارید دقیقن روی میز خود ِ فرد احمق. خود فرد هم بعد از یک مدتی متوجه می‌شود که خیلی نباید با شما کل‌کل کند و قضیه تمام می‌شود.
توی دو ماه گذشته یک نرم‌افزار را سه بار، از نقطه‌ی صفر تا صد رسانده‌ام. هر ورژن جدید هیچ شباهت یا اشتراکی با ورژن قبلی ندارد و تنها دلیلش هم این است که زیر فشار ِ اصرار مشتری، مجبور بودیم به آن آدمِ احمق (در حالی که برای‌مان اظهر من الشمس بود که داریم اشتباه می‌کنیم) اعتماد کنیم و آن‌که گفتم شد نتیجه‌اش. طی این دو ماه آن‌قدر بلند بلند اعتراض کردم به روش و منش کاری‌اش، آن‌قدر غر زدم که این که نشد کار کردن، این‌ که نشد پروژه‌ی نرم‌افزاری مدیریت کردن که حالا نصف شرکت با اصول مهندسی نرم‌افزار آشنا شده‌اند. آن بنده‌ی خدا هم حنایش دیگر پیش هیچ‌کس رنگ ندارد. برای این آخری یک مقداری ناراحتم اما نمی‌توانستم پنهان کنم آن همه انزجار را.

No comments:

Post a Comment