"ميدوني ساعت چنده؟ . . . شيش صبحه"
به زمين نگاه ميكرد "بيام تو؟"
"نخير ، لازم نكرده"
سرش رو بلند كرد "نيم ساعت ميشينم رو تختش و ميرم" از روي شونه ام چشم انداخت توي خونه "خودمم بايد ساعت هشت سر كار باشم"
"چرا موهاتو زدي؟"
باز سرش رو انداخت پايين . از جلوي در رفتم كنار "كفشاتو در بيار ، ديروز زمين و شستم"
كفشهاش رو در آورد و بهم نگاه كرد . سرم رو تكون دادم . از كنارم رد شد و صاف رفت تو اتاق . صداي فندكش رو كه شنيدم در رو بستم و لِخ و لِخ رفتم تو آشپزخونه .
-----------------------------------------------------------
پي نوشت : شايد اين يكي رو يك كم ادامه ش بدم .
سلام. آقا ما منتظر بعدش می مانیم. یه سوال بی ربط: در انتخابات شرکت می کنی؟ اگر آره، نظرت رو چه کسیه؟
ReplyDeleteمن به میرحسین رای میدم
حتما این کارو بکن تا ببینم چی میگی!
ReplyDeleteادامه بده بلکه ببینیم چی میشه؟
ReplyDeleteedame dadnesh mitune jalebe tavajoh bashe.........
ReplyDeleteاین یکی یه جوری بود. انگار خوب تشخیص دادی که قدرت این یکی واسه ادامه بیشتره. فضای جالبی بود
ReplyDelete