کینک این د بک

دقیقا همان نقطه‌ای که «ی» اسمش را گذاشته‌‌بود سوراخ تز، دقیقا همان‌جا درد می‌کند. جایی بین کمر و شانه. یک‌ جایی که اسم خاصی نباید داشته‌باشد. البته که هستند آدم‌هایی که اسم همه چیز را می‌دانند. حالا فرقی هم نمی‌کند. یحتمل دیشب بد خوابیده‌باشم. ساعت پنج که چشم‌هایم از نور تند صبح باز شد درد نداشتم، ساعت هفت اما چرا. این‌جا خورشید خیلی زود بیرون می‌آید. خیلی هم دیر غروب می‌کند. هرروز یاد آن قسمتی از پاورچین می‌افتم که مهران مدیری برای همسرش شعر نوشته بود که «تو از شرق شروق می‌کنی و از غرب غروب». طبعا بی ربط است. حالا البته با یا بی‌ربط سوراخ تزم درد می‌کند. الان دارم فکر می‌کنم شاید هم اسمش را گذاشته‌بود سوراخ پی‌اچ‌دی. نمی‌دانم. به «ک» می‌گویم که نمی‌دانم به انگلیسی‌اش چطور می‌شود، استیفد، کرمپد...نمی‌دانم. می‌گوید می‌توانی بگویی «آی گات عه کینک این مای بک». نیم ساعت بعد دید که صورتم را از درد مچاله‌ کرده‌ام. پرسید «ها ایز ایت گویینگ؟» گفتم «کینکی» نیم ساعت خندید و بعد هم اعلام کرد که به دوست‌دخترش می‌گوید و او هم باید خوب بخندد. لبخند زدم. سوارخ تز یا پی‌اچ‌دی‌ام درد می‌کند. خیوووووب درد می‌کند.