هدفونش را با همان دستی که سیگار تویش بود برداشتهبود و نگاه کردهبود توی صورتم. با لبخند گشادی گفتهبود «Bonjour». فکر کردهبودم که تو چه میدانی دختر. پرسیدهبود که کجا نهارم را میخورم. کتاب توی دستم را محکمتر چنگزدهبودم که «فلانجا». جیغ کوتاهی زدهبود که «من هم» و با هم برویم. آرزو کردهبودم که چهارراه بعدی را برای گذشتن از خیابان انتخاب کردهبودم.
*
وقت بیرون رفتن یکدفعه برگشتهبود و نگاه کردهبود به منی که پشتسرش همانطور ایستاده خیرهماندهبودم به موکتهای کف دفتر. سرم را بلند کردهبودم که «چیز دیگری هم هست؟» و دفتر بزرگ ِ کارمندیام را بلند کردهبودم که نوت بردارم. لبخندی زدهبود که «نه، فقط ممنون که اینهمه کار را توی این زمان محدود انجام دادی». یک ساعت و نیم بعدش از فرودگاه چانگی اسمس دادهبود که «باز هم ممنون». فکر کردهبودم که تو چه میدانی مرد.
*
ترانزیت توی فرودگاه هنگکنگ بود. هنوز بدون ویزا ممکن بود. پرواز اول ِ از شانگهای شبیه مینیبوسهای آذری، تهرانسر بود. قبل از پرواز دوم چهل و پنج دقیقه توی صف بوردینگ معطل ماندهبودیم. لهجهی تگزاسی متفرعنی داشت. «I worked in those ranches for 5 years». نگاهم به موکتهای خاکستری زیر پایم بود. «They used to pay me in beers». کولهی آدیداس را روی دوشم جابجا کردهبودم و چنگ زدهبودم به بطری آبمعدنیای که قبل از خداحافظی جاکردهبود توی جیب کنار کیف. «But then I stopped drinking». برگشتهبودم که بدون دیدن صورتش از دنیا نروم.
*
وقت بیرون رفتن یکدفعه برگشتهبود و نگاه کردهبود به منی که پشتسرش همانطور ایستاده خیرهماندهبودم به موکتهای کف دفتر. سرم را بلند کردهبودم که «چیز دیگری هم هست؟» و دفتر بزرگ ِ کارمندیام را بلند کردهبودم که نوت بردارم. لبخندی زدهبود که «نه، فقط ممنون که اینهمه کار را توی این زمان محدود انجام دادی». یک ساعت و نیم بعدش از فرودگاه چانگی اسمس دادهبود که «باز هم ممنون». فکر کردهبودم که تو چه میدانی مرد.
*
ترانزیت توی فرودگاه هنگکنگ بود. هنوز بدون ویزا ممکن بود. پرواز اول ِ از شانگهای شبیه مینیبوسهای آذری، تهرانسر بود. قبل از پرواز دوم چهل و پنج دقیقه توی صف بوردینگ معطل ماندهبودیم. لهجهی تگزاسی متفرعنی داشت. «I worked in those ranches for 5 years». نگاهم به موکتهای خاکستری زیر پایم بود. «They used to pay me in beers». کولهی آدیداس را روی دوشم جابجا کردهبودم و چنگ زدهبودم به بطری آبمعدنیای که قبل از خداحافظی جاکردهبود توی جیب کنار کیف. «But then I stopped drinking». برگشتهبودم که بدون دیدن صورتش از دنیا نروم.
No comments:
Post a Comment