حالا دیگر سالها گذشته . صبحها هم که از پله ها سرازیر میشوی دیگر انتظار چیزی را نداری . انگار همه چیز ایستاده و تو آن وسط گاهی جسمی را برمیداری میگذاری یک جای دیگر . همین .
قبلترها گاهی با خودت فکر میکردی ، یک روز که از این پله ها سرازیر شوی ، آشنایی را میبینی ، بعد انگار میکنی که او را ندیده ای ، اما او تا از در چرخان ساختمان خارج شوی با چشمهای متعجبش تو را دنبال میکند . بر که گشتی از نگهبان میپرسی خانمی که صبح آنجا بوده ساکن جدید ساختمان است ؟ ملیتش چیست و کلی از این خزئبلات . بعد نگهبان میپرسد که آیا او را میشناسی و تو متفکرانه و با لبخند میگویی ، نه ، اما دوستش داشتم . سالها پیش . نگهبان لبخند مودبانه ای میزند و تو از پله ها بالا میروی .
فردا باز همانجا ایستاده ، چند لحظه ای از بالای پله ها تماشایش میکنی . بعد به رسم هر روز سرازیر میشوی . از پشت او میگذری و او اینبار تو را واقعن نمیبیند . نگهبان صدایت میکند و تو همانطور که به راهت ادامه میدهی دستت را از پشت بدون اینکه برگردی برای او تکان میدهی . از میان در چرخان که رد میشوی دستهایت را میچپانی توی جیبها . شهری که زندگی ات را آنجا میگذرانی ، شهر سردیست . چانه ات را هم محکم میکنی توی یقه و راه میافتی .
doosesh dashtam ziad, hata tajasom ham kardam :)
ReplyDeleteye lahze fekr kardam darm film mibinam
ReplyDeleteخزئبلات=خزعبلات
ReplyDeleteحس قشنگی داشت این نوشته.
ReplyDeleteاز همون حسهایی که وقتی داری می خونی انتظار یه پایان تلخو داری
اما به آخر که می رسی می بینی همه چیز سر جای خودشه !
حس قشنگی داشت این نوشته.
ReplyDeleteاز همون حسهایی که وقتی داری می خونی انتظار یه پایان تلخو داری
اما به آخر که می رسی می بینی همه چیز سر جای خودشه !
so dramatic hon!:-))
ReplyDeleteجدا جدا خط می خورم
ReplyDeleteجدا جدا می شکنم
کدام راه کدام است؟
کدام بوسه تو را به آغوشم باز می گرداند؟
زود گم شدی
همین دیروز
شاید فردا
کنجی
زیر درخت بلوطی
تمام داراییمان را از خاک پلاسیده ی روحم درآوردم
عمری تا زدن آرزوهایم
آرزوهایمان
جدا جدا خط میخوریم
رفتن من
ناکامیِ تو
گم آلوده گی ذهن بسته ام
هرروز
جدا جدا خط میخوریم
گاهی از کنار هم می گذریم ...
ReplyDelete..غمناک شدیم انگاری
ReplyDeleteبسیار بسیار زیاد لحن نوشته تان را دوست داشتیم
ReplyDeleteتصمیم گرفتیم ان را بدزدیم و در وبلاگمان بگذاریم
در گودر هم شر کنیم
با اجازه
سلام. خب بذار فکری رو که مدتهاست تو ذهنم وول میخوره بهت بگم: این نوشته های تو ر که میخونم هی به مغزم فشار میارم که سیاوش تو صنعتی هم از این متنها می نوشت یا اگر می نوشت ما (یعنی بقیه) میخوندیم یا کسی حتی برای یکبار به من گفت (نگفت) سیاوش اینکاره س یا نمیدونم...
ReplyDeleteدیدی تو هم؟
ReplyDeleteدیدی اینایی که اینجوری اند؟
پستت رو نخوندم ، فقط یادت افتادم گفتم یادت بیارم که چقده نامردی!:)
ReplyDeleteمیرم پست هایت رو بخونم
دوباره اومدم خونمدمش!
ReplyDeleteفضای قشنگی داره : در چرخان / نگهبان
شهر سرد/ دستی که بالا می آید
یه عاشقانه ی تلخ بود !
tu tak take lahzehash zendegi ro mshod did amma tahesh ke mresidi hame chi sarejash bud engar na engar
ReplyDeleteنوشته خزعبل با کامنتهایی که حتی خزعبل هم نیستن
ReplyDeleteفك كن بهوميا هرابال واسه آدم بدون لينك كامنت بذاره ، خوبه ها
ReplyDeleteکامنت قبلی فقط برای محک زدن میزان نقد پذیری صاحب وبلاگ ن.شته شده بود و ترزش قانونی دیگری ندارد.
ReplyDeleteضمنا بدون لینک بودن کامنت بعلت کوتاهی من نیست چون یکسال بعد از خودکشی من وب اختراع شد و من نمیتونستم قبل از بوجود اومدنش لینک بدم.