خیلی مستعد داشتن خشم شده‌م. یعنی انقدر به‌سرعت و اون‌قدر به وفور از آدم‌ها خشم‌گین می‌شم که برای خودمم درک کردنش کمی سخت شده. با خودم فکر می‌کنم احتمالا برای این ده سال توی بلاتکلیفی زندگی کردنه. منظور البته بلاتکلیفیِ عاطفی یا مالی و امثالهم نیست که البته اون‌ها رو هم داشته‌م، بل بلاتکلیفی به‌این‌شکل که مثلایه میز قهوه‌خوری دیگه چیه؟ از یه میر قهوه‌خوری خوشم میاد اما چون مطمئن نیستم که شیش ماه بعدش هنوز توی همون شهر و کشور باشم نمی‌خرمش یا بهتر بگم نمی‌تونم به خودم اجازه بدم که بخرمش. می‌تونین تصور کنین احتمالا که وقتی نمی‌تونین حتی خونه‌تون رو اون‌طور که دلتون می‌خواد بچینین چه انتظاری از باقی زندگی‌تون می‌تونین داشته‌باشین؟ آرامش مثلا؟ عصبانی بودن بده. یعنی به نظرم بدترین حالت انسان اضطرابه و بعدش خشم. شاید هم دوتایی با هم اول باشن و سوم هم که خب غمه. غم رو میشه البته به یه شکلی تحمل کرد اما اضطراب و خشم رو چی؟ هیچی. خلاصه سعی کنین جلوی چشمام نیاین :)))

No comments:

Post a Comment