برای من هیچ وقت این‌طور نبوده که یک عکسی را ببینم و بعد خیلی موثر، یک دوره‌ای، یک آدمی، یک جایی یادم بیاید. امروز اما یک‌هو یک تصویرِ بسته‌ی، نه‌خیلی واضح، آمد جلوی چشمم؛ بعد یادم افتاد به تمامِ هیاهوی تهران. به تمام ترافیک‌ها، تمامِ کافه‌ها، تمام کتاب‌فروشی‌ها، تمامِ میزهای خانه‌ی هنرمندان. همه‌ی خوب و بدش، همه‌ی کشش و جاذبه‌ و دافعه‌ی کثافتش!
همیشه این شکل از یادآوری‌هایم با «بو» بوده. این‌بار هیچ سر در نمیآورم که با «تصویر» چطور می‌شود آخر؟ هنوز مبهوتم.