با خودم میگویم که «تمام شد. آمدی یک جایی که درد ، فقط زمان بین رسیدن اتوبوسها به ایستگاه است» میگویم «هه» از پل سرازیر میشود . تو بگو عین همان که هزار بار با هم ازش پایین آمدیم که برسانیم تا خانه . میگویم «ویل یو تیک د یوترن؟» و جواب مثبت را بی هیچ حسی در کلمات میشنوم .
«می آی الایت این باس استاپ»
«یس سر»
...
«تنکیو ... اند کیپ د چنج»
...
کلید آسانسور را میچلانم . یادم افتاده که میگفتم ، مگر مغز خر خورده باشم که بقیه پول را پس نگیرم.

No comments:

Post a Comment