یک دوست ِ سابق بر این همخانهای دارم که بالاترین سطح از تعاملاتمان با هم سینما رفتن است. بعد از فیلم از هم خداحافظی میکنیم و هر کس میرود سمت خانهی خودش. غمانگیز است. امروز قرار است با هم کپتین امریکا را ببینیم. یکشنبه زنگ زدهبود. نتوانستم تلفنش را جواب بدهم. فردایش اسمس دادم. گفت اگر دوست دارم با هم برویم سینما. نپرسیدم چه فیلمی. گفتم برویم.
آدم تنهاییست. از اتریش میآید. قدِ بلند و بدن ترکهای دارد. لهجهی بریتیش و چشمانِ خیلی روشن. تا شش ماه پیش آنلاین دیتینگ میکرد. جمعه شب و شنبهاش را با دمدستیترین گزینهاش میگذراند. یکشنبههایی که باران نمیآمد میرفت موجسواری. آخرین بار که ازش پرسیدم، دنبال یک گزینهی جدیتر بود. مثل تمام اروپاییها عاشق دخترهای آسیایی است. به شدت تمیز و وسواسی. همیشه برای آخرالزمان آماده است. یک کابینت داشتیم آن موقعها که تویاش پر بود از غلات و مواد خوراکی ِ کنسرو شده و آبجو و کوکاکولا. فیلمها را همیشه با کیفیت سوپراچدی دانلود میکند. معتقد است از یک زمانی به بعد نمیتوانی نسخهای با آن کیفیت پیدا کنی. عمومن حجم فیلمهایش بیشتر از ده گیگابایت است. شبها از فودکورت پایین خانهاش غذا میگیرد و جلوی شبکهی هیستوری میخورد. وسایل اصلاح، شستشو و اسکراب صورتش توی دستشویی هر کدام برای خودش یک کانتینر ِ جدا دارد. صبحها موقع اصلاح صورت رادیو گوش میکند. یک بار خیلی اتفاقی متوجه شدم که برایاش خیلی فرق نمیکند که چه گوش کند. همیشه پنج بستهی باز نشدهی رول ِ دستمال توالت دارد، نه بیشتر و نه کمتر. توی کمد ِ لباسهایش ده دست لباس سفید ِ یک شکل آویزان است. برای تمام تعاملات بشری برنامه دارد. تقریبن به تمام سوالها و معاشرتهای یکسان، جواب یکسان میدهد. جوابهایی که یا قبلن بهشان فکر کرده، یا ازتوی اینترنت جوابهای به قول خودش «کول» برایشان پیدا کرده. از سرویسهای ایمیل عمومی استفاده نمیکند. معتقد است که امن نیستند. برای خودش توی آلمان یک سرور خصوصی دارد و ایمیلهایش را آنجا میدیریت میکند. برای مدت چهار ماه کارش را از دست داده بود. بدون حقوق و دستمزد لایفاستایلش تکان نخورد. آدم مهربانیست. به شدت نِرد و قابل پیشبینی. یک همخانهای ِ بینظیر اما متاسفانه یک معاشر حوصلهسربر. دوستش دارم اما بیشتر از دو سه ساعت نمیتوانم تحملش کنم.
امروز میرویم سینما. با کسی که عکس پروفایل ِ فیسبوکش از سال دوهزارونه یک آدم است که روی سرش یک پاکتِ مقوایی کشیده با دو تا سوراخ بزرگ جای چشمها که رویاش نوشته «ایتز عه کرایم تو ایگنور». مطمئنم که خوش میگذرد. دو ساعت و ربع.
توی یکی از سخنرانیهای تد بود که شنیدم «ما فکر میکنیم اول باید موفق باشیم بعد خوشحال، در صورتی که دنیا برعکس کار میکند». یکهو یادش افتادم.
No comments:
Post a Comment