یک موقعی بود که وقتی مینشستی به وبلاگ خوندن، دونه به دونه فیدها، یه حرفی و لحنی و نَقلی برای خودشون داشتن. وبلاگ خوندنم محدود شده به همون چهار پنجتایی که همه از رو دستشون مینویسن. یه سری هم خیال خودشونو همه رو راحت کردن تو فیسبوک به اسم وبلاگشون مینویسن. اونها هم بسیار بسیار قابل خوندنن. بقیه رو اگر از این همه سال وبلاگخونیم شرمم نمیشد همه رو دیلیت میکردم. خداوندی ِ خدا جدی میگم.
یه گِلهی دیگهای هم بکنم. چرا انقدر طولانی. چرا انقدر طول و تفصیل. همه هم که ماشالا پیروان راستین ِ کارور و سالینجرین.
در مورد بنگاههای مانیفستپراکنی هم چیزی نگیم اصلن.
No comments:
Post a Comment