یک. در بهترین وضعیت به طور کاملن درونی نمود شمارهی سی و یک ِ این پست ِ خرس هستیم. یعنی دیگر صلح کردهایم با خودمان. دوری میکنیم از منابع حرص خوردن. از آدمها. در دست و دل بازانهترین شکل ممکنش یک گروه هفت هشت نفری دور خودمان جمع کردهایم و با همانها خوشحالیم. دیدن آدمهایی بیرونِ این حلقهی محدود، برایمان احتمال بالایی از انفجار عصبی دارد. این احتمال انفجار به واسطهی یک چیزهای خیلی کوچکی هم بوجود میآیند.
دو. بعد میخوانیم که قبل از ما لااقل سه نسل از موجودات انسان-ریخت روی همین کُره آمدهاند، زندگی کردهاند، حتی ابزارِ پیشرفته ساختهاند و بعد هم منقرض شدهاند. حتمن و حتمن هم یک سری بودهاند تویشان که رسیده بودهاند به همین مرحله از شناخت. حالا در هر سطحی با هر کیفیتی. یک سری که فکر میکردهاند خوبند و بقیه عناند. برای ما اما همهشان یک سری موجوداتی بودهاند که دیگر نیستند. اعتبار تمام دستاوردهای احتمالیشان هم بین همهشان به تساوی تقسیم میشود.
سه. یک تعداد معتنابهی هم از موجودات دیگر در همین لحظهی حال دارند با ما توی همین کرهی خاکی زندگی میکنند. بعد ما میدانیم هم که مثلن دلفین از همهشان باهوشتر است(هست؟). اول و آخر اما همهشان برایمان حیوانات هستند. یعنی خب به ما چه که این یکی باهوشتر است. به ما چه که دلفین اگر دست داشت فلان و بهمان میکرد.
سه (تاکید). توی یک گلهی گوسفند هم حتمن و حتمن یکیشان از بقیه باهوشتر است. شما اما فقط گله گوسفندان را میبینید که دارند توی کلونیهای پراکنده میچرند. حالا شاید یکیشان هم خیرهشدهباشد به یک سنگی صخرهای چیزی.
چهار. حالا فرض کنید موجوداتی فرا زمینی با تکنولوژیهایی که ما به صورت عادی باید هزار سال دیگر کار کنیم تا بهشان برسیم، از صدها سال نوری آنطرف تر دارند رصدمان میکنند. یا اصلن فرض کنید ماها هم منقرض شدهایم تمام شدهاست رفتهاست. حالا سه میلیون سال بعد از انقراضمان دارند یک سری جمجمه و فلان ازمان پیدا میکنند. همین، فقط فرض کنید.
دو. بعد میخوانیم که قبل از ما لااقل سه نسل از موجودات انسان-ریخت روی همین کُره آمدهاند، زندگی کردهاند، حتی ابزارِ پیشرفته ساختهاند و بعد هم منقرض شدهاند. حتمن و حتمن هم یک سری بودهاند تویشان که رسیده بودهاند به همین مرحله از شناخت. حالا در هر سطحی با هر کیفیتی. یک سری که فکر میکردهاند خوبند و بقیه عناند. برای ما اما همهشان یک سری موجوداتی بودهاند که دیگر نیستند. اعتبار تمام دستاوردهای احتمالیشان هم بین همهشان به تساوی تقسیم میشود.
سه. یک تعداد معتنابهی هم از موجودات دیگر در همین لحظهی حال دارند با ما توی همین کرهی خاکی زندگی میکنند. بعد ما میدانیم هم که مثلن دلفین از همهشان باهوشتر است(هست؟). اول و آخر اما همهشان برایمان حیوانات هستند. یعنی خب به ما چه که این یکی باهوشتر است. به ما چه که دلفین اگر دست داشت فلان و بهمان میکرد.
سه (تاکید). توی یک گلهی گوسفند هم حتمن و حتمن یکیشان از بقیه باهوشتر است. شما اما فقط گله گوسفندان را میبینید که دارند توی کلونیهای پراکنده میچرند. حالا شاید یکیشان هم خیرهشدهباشد به یک سنگی صخرهای چیزی.
چهار. حالا فرض کنید موجوداتی فرا زمینی با تکنولوژیهایی که ما به صورت عادی باید هزار سال دیگر کار کنیم تا بهشان برسیم، از صدها سال نوری آنطرف تر دارند رصدمان میکنند. یا اصلن فرض کنید ماها هم منقرض شدهایم تمام شدهاست رفتهاست. حالا سه میلیون سال بعد از انقراضمان دارند یک سری جمجمه و فلان ازمان پیدا میکنند. همین، فقط فرض کنید.