گوشی را برداشتم . شماره‏ی مرکز را گرفتم . التماسش کردم که بگذارد سه ساعت بروم مرخصی . دیپلم هم نداشت . حالا یک مهندس از بهترین دانشگاه مملکت داشت رسمن التماسش میکرد . عقده‏‏دان‏اش که خالی شد ، گفت برو . یک جایی بودم که تا بزرگترین قبرستان تهران فقط چهار دقیقه پیاده بود . فاصله را اینقدر دقیق میگویم چون مسیر هر روزه‏ام بود . دلم پر بود . آن‏جا که بودم آب نبود . آب برای خوردن نبود . فقط جا بود که بخوابی . گوشی را گذاشتم . نفس را بیرون دادم . دلم پر بود و میدانستم تا بخواهد خالی شود کار دارد . هنوز هم پر است . فرق حالا و آن موقع فقط این است که دیگر تلاشی هم برای خالی کردنش نمیکنم . گاهی فکر میکنم دل پر کمک میکند به خیلی چیزها .
با همان لباس سفید و شلوار سورمه‏ای خاک گرفته و با آن دو خط پهن آبی دو طرفش راه افتادم . با ستاره‏های روی دوشم و نگاه مردم هم مدتی بود کنار آمده بودم . یادم نیست چه میخواندم آن موقع ، اما یادم هست کتاب را هم برداشتم . به غیر از اینها کلاه را هم نباید فراموش میکردم . سرباز اگر کلاهش را فراموش کند خیلی بد است . خیلی گناه است . کلاهی که توی تابستان نقش زودپز را خیلی خوب ایفا میکرد . تنها فرقش با زودپز آن بود که زودپز سوپاپ اطمینان دارد و این نه . پیاده رفتم تا مترو . بله . بزرگترین قبرستان تهران مترو هم دارد . پیاده رفتم تا مترو . هفت تیر پیاده شدم .
تا خانه‏ی هنرمندان دوازده سیزده دقیقه راه بیشتر نیست . پیاده رفتم . اینبار نه سبیل داشتم ، نه مو . تازه دژبان هم هر وقت دلش میخواست میتوانست بیاید به جرم نشستن در مکان عمومی با لباس نظام جمعم کند ببرد . به هیچ جایم نبود . فقط میخواستم آن‏جا بنشینم . خانم صندوق دار جدید گفت که باید دو هزار تومان بدهم . خانم صندوق دار قدیم آمدند و گفتند که نع ، من فقط لازم است هزار تومان پرداخت کنم . کردم . خانم صندوقدار قدیم گفتند که خوب است جناب سروان‏ها کمتر هم سیگار بکشند . نگاهش کردم . گفتم حتمن خوب است .


فردا دوازدهم خرداد بود . یعنی روز قبل از سیزدهم خرداد که میشود روز قبل‏تر چهاردهم خرداد . شب را توی قبرستان خوابیدیم . روی قبرهای یک عمارتی که تمام مرده‏هایش فامیلشان یکی بود . قبر خانوادگی . فرش کشیدند و خوابیدیم . سیگار همراهم بود . آتش نه . به بدبختی پیدا کردم . رفتم وسط قبرستان . روی یک قبری نشستم . عذرخواهی کردم و نشستم . سیگار را دود کردم . برگشتم .
فردایش هجده ساعت پست* دادم.

تمام

* در راهنمایی و رانندگی پست دادن یعنی یک جا بدون حرکت بایستی و ماشین‏ها را نگاه کنی