پیرمرد بیچاره همینطور راه میرفت و دستهایش را تکان میداد . جوری تکان میداد که از پشت لبهای بسته اش هم میشنیدی که میگفت «افسوس ! افسوس ! » . تند راه میرفت . پیراهن آستین کوتاه سفیدی به تن داشت و کمربندش را بیش از حد محکم کرده بود .ه
«حاجی ! »
ماشینی جلوی پایش ترمز کرده بود و جوانی از میان پنجره پیرمرد را نگاه میکرد . « حاجی بلدی کراوات گره بزنی ؟» و کراوات قرمزی را به طرف پیرمرد دراز کرد . لحظه ای مردد ماند ، آرام دستی به کراوات کشید و «نه ! » . راه افتاد ، با همان سرعت و دستهایی که هنوز در هوا تکان میخوردند . خیابان را طی کرد . بعد ایستاد . برگشت و نگاهی به ماشینی که هنوز همانجا بود انداخت . لحظه ای دهانش را باز کرد تا کلامی بگوید ، زود اما منصرف شد و برگشت . دستهایش را تکان داد و راه افتاد . اینبار انگار لبهای بسته اش میگفتند «چه میدانم ، بلدم دیگر ، چه میدانم»ه

7 comments:

  1. اصلن دوست نداشتمش
    اصلا
    شبیه کارای خودت نبود
    نه که بگم نقص داشت
    شاید هم داشت
    اما سیاوشی نبود
    حتی موضوعش
    نگارشش هم به کنار
    برای این دوست نداشتمش
    این هم از من که یه نوشته رو ربط میدم به نویسنده ش که چرا شبیه بقیه نبود
    اما جدی موضوعش به نظرم خیلی پیش پا افتاده بود و تکراری
    با این حال نه خسته عشقم

    ReplyDelete
  2. نگارشش كتابي بود . بيانش هم آره سياوشي نبود . كلن از بقيه شون دور بود . راستشم بگم بعد از اينكه نوشتمش و گذاشتم بالا خيلي وسوسه شدم كه برش دارم ، اما خب گفتم باشه ديگه . موضوعش اما نميدونم منظورت از پيش پا افتادگي چيه ؟ يعني قبلن كسي نوشته ؟ ديده ؟ يا همچو چيزي؟

    ReplyDelete
  3. منظورم پیش پا افتاده یعنی جذبم نکرد مثل بقیه
    تکراری یعنی نه مثل این رو دقیقن شنیده باشی
    یعنی مانند این بوده
    شاید چون من حساس شدم رو مدل نوشتنت و فکر میکنم باید یه جور باشه
    که این اشتباست

    ReplyDelete
  4. در ضمن چه خوب شد که برش نداشتی

    ReplyDelete
  5. من که خوشم اومد:)
    مثل این بود که توی اون شلوغی مثلا توی ایستگاه اتوبوش نشستی و یه دفعه کسی توچهت روجلب میکنه از همون فاصله حدس میزنی چی میگه و به چی فکر میکنه
    ..............
    راستی من این آشپزخانه خانم استوکز ... رو خیلی دوست دارم لینک پیام هم که نداره
    یعنی عیبی داره من آدرس خونه ش رو بردارم!؟

    ReplyDelete