میدانم اگر در آینه نگاه کنم ، امروزم از این که هست هم بدتر میشود . صبح هم نگاه نکردم ، از حفظ صورتم را شستم . دماغم را فین کردم و دویدم بیرون . هر روز را همینطور که شروع کنی ، دیگر طبیعی میشود ، میفهمی خبری هم نیست ، همین است دیگر ، بلند میشوی ، میروی ، میایی ، آن وسطها یک کتابی هم ورق میزنی ، چرتی میزنی ، عرق میکنی و آخر باز ولو میشوی و خیره . به کجایش فرق ندارد ، قبلن هم گفته ام مهم خیره گیش است .

اینکه بدانی الآن فقط میتوانی خیره باشی . اینکه بدانی خیره شدن خوب است . اینکه غلت زدنت هم نیاید ، یا نفس عمیق ، یا هر کوفت دیگر . بعد سر کار هم که باشی ، از آن مسئولیت ها هم که داشته باشی که ملت هی میایند ازت میپرسند فلان چیز چطوری است و بسان چیز را چکار کنم ، باز خیره شان میشوی ، هی با خودت میگویی این احشام از کجا دورم را گرفتند . این چه میگوید ، چه میخواهد . بعد حس «ولم کنید» که گرفتت دیگر همین جاست که باید یک کاری بکنی . مثلن فریاد بزنی سر دختری که هی میاید آدامس تعارفت میکند ، یا به همه بگویی امروز فلان چیز مشکل دارد ، شما ها هم همه به همان دلیل واحد مشکل پیدا کرده اید تا فردا هم درست نمیشود ، بروید ، دیگر از من نپرسید . بعد هم برداری بروی ناهار را هم تنها بخوری . پیش عماد هم حتی نروی . سیگارت را هم با کاوه نکشی . همینجور خیره بمانی . به مونیتور . به نوتی که میترا شیر میکند روی گودر ، یا به آدامسی که مانده روی میز .

میگویم که ، خوب است این خیره گی . به سرتان قسم خوب است . چرا نمیفهمید که خوب است ؟ چرا دست از سرم برنمیدارید ؟

14 comments:

  1. محکم
    بوی یک سیگار می خورد به دماغ آدم

    ReplyDelete
  2. عصبانیت خوب است/این نوشتن خوب است/اینها یعنی تو هنوز هستی/یک چیز میتواند برای تو مهم باشد چون عصبانی میشوی/میتوانی بخندی حتی/الان نه ها/بعدن/چون اینها را اینجا نوشته ای/باورت نمی شود/به سرت قسم راست میگویم/تو خودت را فرض کن/اگر به یک غریبه یک گل بدهی در لحظه ی اول لبخند میزند/ولی بعدش با جدیت می پرسد گل واسه چیه>؟؟/تو دلت میخواست کاش آن لبخند برای همیشه میماند/انگار گاهی نپرسیدن بیشتر از پرسیدن کمک می کند آدم را/پس من هم نمی پرسم/تو برای من غصه ت نباشد/میدانی که چه می گویم؟حالا بلند می شوی سیگار میکشی/باز هم تنها/تا من بیایم

    ReplyDelete
  3. حالا مهم اینه که دقت کردی با پست خودت برات کامنت گذاشتم؟هم؟

    ReplyDelete
  4. دقت که نه ،‌ وقتی گفتی یه تدقیق کردم ، باز گفتم یعنی مگه میشه ، بعد گفتم شاید من اشتباه فهمیدم ، ات پرسیدم ، دیدم ایول همینه که فک میکردم
    دیدی اینایی که منن ؟

    ReplyDelete
  5. ببین ، هر چی فک میکنم میبینم خیلی کار سختیه خب

    ReplyDelete
  6. دیده م ، اما به خدا اگه ندیده بودم باور نمیکردم

    ReplyDelete
  7. همه چیز همین است که هست بی کم و کاست
    این خیره شدن را می دونم چیه اینکه حتی نخوای خودت رو توی آینه ببینی

    ReplyDelete
  8. سه هفته ای می شه که آینه اتاق رو برداشتم
    و مثه اون تماس تلفنی که داشتیم و یک اومد یه چی پرسید، هر روز میان ازم می پرسن که منجر می شه به اینکه با همه اونهایی که نگفتم و می دونم که نباید بگم چون می دونی، این پست رو تا نسبت زیادی کامل بحسم و بفهمم

    ReplyDelete
  9. می دونی دردت چیه؟
    .
    .
    .
    .
    درد بی شوهریه
    :-"

    ReplyDelete
  10. ها ،یه چیز دیگه هم میخواستم بگم یادم رفت.
    درمورد اون جواب دندان شکنی که به همه دادی.
    رفتم یه جا مصاحبه(خیلی جاش کلفت بود)بعد ازم پرسید ، اگه یه پی سی پلمب داشتی و یه هارد ساتا ، چه طور هارد رو میخونی؟گفتم خب با تبدیل ساتا به یو اِس بی.
    بعد یه جوری نیگا کرد بسیار متعجبانه ، اومد کم نیاره ،پرسید با ساتا هم کار کردی؟
    :-؟
    تو بودی چی میگفتی؟ خو یعنی چی با ساتا هم کار کردی؟

    ReplyDelete