ميبنديشان . حالا صداي شره ي مدام آب گوشت را ميسايد . باز نميكني . كور شده اي . صدا از راست ميايد . حالا نزديكتر است . انگار كسي عمدن شير را باز گذاشته باشد . قطره ها پشت هم مي افتند ، به كف استيل ظرفشويي ميخورند ، پخش ميشوند ، ميخورند به ديواره وُ تو نميبيني . فقط ميشنوي . بعد طول ميكشد . بيشتر از حد معمول سكانسهاي تيره ي سينما . قطع كه ميشود . برگه هايي را ميشنوي كه ورق ميخورند . برگه هايي كه كوچكند . كف دستي را ميشنوي كه رويشان پهن شده ، به هر كدام كه ميرسد اول انگار كه ميخواهد لوله اش كند بعد اما منصرف ميشود وُ ورق ميزند . بعد بعدي ، بعد بعدي ، و حالا يك تقويم روميزي ميشنوي جاي مشتي كاغذ . تقويمي كه هر از چند صفحه برگي تا خورده دارد . با گوشهايت ك.ميم.ميم هم ميتواني بگيري ، ميتواني بگويي اگر هنوز قطره ها ميريختند ، هر چند قطره با چند «تا»ي كاغذ يك سر ميشدند كه صداي هيچ كدام غالب نباشد وُ تو با گوشهايت لبخند هم بزني كه هر دويتان سوختيد .

---------------------------------

پي نوشت :‌پسري كه تلفن ميزد ، زني كه سعدي ميخواند ، مردي كه لپتاپ داشت . اينها را هم با گوشت ديدي . بعد خوابيدي . صدايشان را هم در نياودي .

7 comments:

  1. حبسیه از بیرون/حبس/از گوش خوب استفاده شده از نظر من اونم یه جا/با گوشهایت لبخند هم بزنی/این کمه کلن تو نوشتار/بقیه اما معمول/تکراری نیست/اما هست/نه خسته/مثل همیشه خوب

    ReplyDelete
  2. پس بيداري هنوز تو قربونت برم

    ReplyDelete
  3. دوسش داشتم، بیشتر از قبلی حتا

    ReplyDelete
  4. کو عکسم پس؟:دی
    نزاریشا
    چشمم میزنن

    ReplyDelete
  5. با چشم های بسته دیدن یا در تاریکی دیدن را دوست دارم تجربه خوبیست

    ReplyDelete