صندليهاي واگنهاي متروي تهران-كرج به طرز احمقانه اي نزديك به هم و هر دو رديف مجاوري روبروي هم چيده شده ن . بعد اگه كه صاف بشيني لاجرم پات گير ميكنه لاي پاي آدمي كه روبروت نشسته و قشنگ اعصابت ت.خ.م.ي ميشه . رو همين حساب من هر وقت كه از اين وسيله ي نقليه ي عمومي استفاده ميكنم ، ميشينم سمت راهرو ، نه پنجره ، كه پاهام رو دراز كنم تو راهرو كه اعصابم راحت باشه (البته اين تازه فقط به شرطيه كه صندلي واسه نشستن پيدا كنم) امروز همونطور كه پام وسط راهرو بود و موزيك تو گوشم ، موقع خوندن كتاب خوابم برد و چه لذتي بالاتر از خوابي كه در ادامه ي مطالعه بياد سراغ آدم و محلش هم توي يه ننوي متحرك باشه ؟ اما اتفاقي كه افتاد اين بود كه توي ايستگاه بعد يه دفعه يه ابله ِ خري پاي من رو با شدت به سمت داخل محدوده ي بين دو رديف صندلي هدايت كرد كه از ميون راهرو رد شه ، منم تا بيام ببينم چي شده و قلبم از تپش واسته ديگه يارو پياده شده بود . همونجا بود كه به اين نتيجه رسيدم كه مهندس طراح اين واگنها از خنگ ترين ، احمق ترين و كارنابلد ترين مهندسهاي دنياست ! ايضن باعث سلب آبرو از بقيه ي مهندسهاي دنيا هم هست خاك بر سر كثافت !

پي نوشت : امروز بعدِ مدتها تو كافه فرانسه چاي و دونات خوردم ، واي كه چقدر خاطره برام زنده شد !

2 comments:

  1. تا شما باشین پاتونو در معابر عمومی دراز نکنین

    ReplyDelete
  2. البته که حق کمیسیون شما محفوظه شامله یک شاخه نبات و یک دست چلو کباب سلطونی

    ReplyDelete