كشوي سوم رو كشيد بيرون و پارچه ي سياهي از توش آورد بيرون . همونطور كه بلند ميشد پارچه رو هم آروم آورد بالا تا زير چونه هاش و چرخيد رفت جلوي آينه ايستاد . انگار كه از پشتِ يه ديوار سياه گردن كشيده بود و داشت تو آينه نگاه ميكرد . دستش رو برد بالاتر و همونطور كه دو طرف پارچه رو بين انگشتهاي شست و سبابه ي هر دو دستش نگه داشته بود ، آينه رو كمي از ديوار جدا كرد و پارچه رو گير داد بينشون و هر دو رو ول كرد . پارچه تمام سطح آینه رو پوشوند . در حالي كه لبخند ميزد ، آروم با كف دست راستش چينهاي روي پارچه رو صاف كرد .

5 comments:

  1. baz ke shooroo kardi;) jedi midoonestam davoom nemiari:D

    ReplyDelete
  2. به !پدی!از اینورا؟
    درس بخون
    به پبولسکی هم سلام برسون

    ReplyDelete
  3. chejoori aaadam chandtaa choone mitoone daaashtebaaashe?

    chooonehaaash?!!!!!

    ReplyDelete
  4. سمانه جان فک کنم اون چونه اش بوده که اشتباهی اینجوری نوشته شده,البته شاید, معلوم نیست ;)

    ReplyDelete