دستهاش رو عين حالتي كه خارجيها مرده هاشون رو توي تابوت ميخوابونن گذاشته بود روي سينه ش و به سقف خيره شده بود و به صداي خر و پفي كه از سمت چپش ميومد گوش ميكرد . نفس بلندي از دهانش كشيد اما صداي بازدمش شنيده نشد . چرخيد و روي شونه ي چپش دراز كشيد و بي ميل خيره شد به زني كه كنارش خواب بود . زن همچنان با صداي بلند خر و پف ميكرد . دست راستش رو دراز كرد و با انگشت شست و سبابه دماغ زن رو بدون اينكه مسير نفس كشيدنش رو ببنده خاروند ، يكدفعه صداي خر و پف زن قطع شد .

چند لحظه اي همينجوري نگاهش كرد و بعد با صدايي كه انگار نميخواست شنيده بشه گفت "بيست و سه ساله ، بيست و سه سال ، باور ميكني؟"

حالا دهن زن باز بود و ديگه خر و پف نميكرد ، اما صداي نفس كشيدنش هم بلند بود . مرد چشمهاش رو بست و نفسش رو با صدا از دماغش بيرون داد .

3 comments:

  1. باید خدا رو شکر کنه که اون روش جواب می ده لااقل

    ReplyDelete
  2. سیاوش یعنی نمیدونم چرا همین که خوندمش یهو انقد خوشم اومد؟

    ReplyDelete
  3. یعنی هیچیِ هیچی بهتر از " مثل خارجی ها که می ذارن توی تابوت " پیدا نکردی بنویسی!
    نمی گم تصویر بده ها ! می گم ترکیب بده!
    خط آخر برای مخاطب ثالث بود ، نه خودِ سیاووش

    ReplyDelete