"واستین بابا ، واستین" و همه ی صداها یک دفعه قطع شد.

"بابا چهار تا ریفِ ساده ست علی ، خوب نمیتونی بزنی بگو دیگه ، گ.ا.ی.ی.دیمون بابا ، اَه!"

سرش پایین بود و هیچی نمیگفت .

"الو!"

همونطور که سرش پایین بود کیس گیتارش رو از رو زمین برداشت و گفت "خدافظ بچه ها"

همه آروم جواب خداحافظیش رو دادن .

--------

پی نوشت : تنها امتحانی که بعدش ازدحام احمقهایی که از هم جواب سوالهای امتحان رو میپرسیدن وجود نداشت امتحان شهری گواهینامه بود . از ماشین پیاده شدم و یه تاکسی گرفتم .

No comments:

Post a Comment