بَدم

امروز دلم ميخواد با همه دعوا كنم . دو نفر هم تا الآن تركيدن ! نميدونم از موندن تو اين شهر لعنتي تو اين تعطيلات پشيمونم يا نه اما ميدونم كه اينجا تو اين چند روز تقريبن مثل "يك پيرمرد هفتاد ساله كه بچه هاش ولش كردن و رفتن و جالا تو يه خونه ي قديمي تنها زندگي ميكنه و فقط كتاب ميخونه و گاهي اوقات آلبوم عكسهاي قديمي رو نگاه ميكنه" زندگي كردم . پري يه بار ميگفت موقعي كه منو حامله بوده (يا شايدم ديگه به دنيا اومده بودم) نگرانم بوده كه نكنه وقتي پير شدم بچه هام ولم كنن . خودمم فكر ميكنم خيلي جالب نيست كه اين اتفاق بيافته .

آره درست حدس زدين ، من امتحان دارم ، حالمم خوب نيست .

پي نوشت : بسه ؟ بسه ! بعد بهت ميگم اينبار چي عجيب بود (در راستاي نيروهاي عجيب)

ديالوگ : چاي كيلويي هفت هزار تومن شده كيلويي سي و پنج هزار تومن ، حالا برو كار كن ، سر ماه حقوق بگير

بَدم ، كاش بودي.

5 comments:

  1. khob chi kaar konam hala?vase chi ru ahmagh boodane khodet baaa ahmagh boodane baghie (baa ziad goftanesh)sarpoosh mizaary!khob nabash azizam!

    ReplyDelete
  2. khoob shod pas emrooz nayomadim dam peret!!

    ReplyDelete
  3. منم تا 2-3 روز پیش همین جوری بودم ، اما هنوزم پایه دعوا هستم . کیس کتک خور گیرآوردی خبر کن .

    ReplyDelete
  4. aaaaaaakheeeeeeeeeeey
    naaaaaaaaaaziiiiiiiii
    eshkal nadare
    bozorg mishi
    vali aslan be zehnet khotoor nakone ke yadet mire!

    ReplyDelete
  5. همین که تشبیه می کنی یعنی حال ذهنت خوبه! حالا جسمت رو نمی دونم!... جمله آخرت رو هم از سر ... برعکس خوندم: خوبم، کاش نبودی....ه

    ReplyDelete