خانوم آقایی

ما یه استاد خانوم داریم ، که با خواهرش زندگی میکنه . خواهرش عقب افتاده است و هر دوشون دیگه پیر شده ان. یه چیز خیلی جالب وجود داره در مورد این دو تا خواهر اونم اینکه اون خواهری که عقب افتاده ست وقتی که استاد ما درس میخونده کار میکرده تا خواهرش راحت باشه ، الان هم اون یکی کار میکنه و دو تایی با هم زندگی میکنن. موضوع خیلی خیلی جالبتر اینه که خواهری که استاد دانشکده ست ، هیچ وقت ازدواج نکرده برای اینکه از خواهرش مراقبت کنه. اینکه میگم پیر هستن ، واقعن پیر هستند ها در این حد که نمیتونن درست راه برن . دیشب توی ایستگاه اتوبوس نزدیک دانشکده (نزدیکترین ایستگاه منظورمه) واستاده بودم اون دو تا خواهر هم اومدن و نشستن تو ایستگاه ، با خودم فکر کردم که "خانوم آقایی" (استاد) واقعن همه ی زندگیش رو گذاشته پای خواهرش ، نمیدونم که چند تا از آدمها میتونن یه همچین کاری بکنن ، البته بلافاصله به ذهنم رسید که خوب میتونست بگذاردش یه آسایشگاهی جایی و راحت باشه ، بنابراین حماقت کرده !

نمیدونم که چجوری باید به این قضیه فکر کرد ؟ بیخیال به هرحال.

تنهایی پر هیاهو از بهومیل هرابال اون کتابی بود که تو پست قبلی گفتم .

No comments:

Post a Comment