4شنبه هفته پیش (امروز 1شنبه است) حالم هیچ خوش نبود ، بعد از تدریس و سر و کله زدن با 27 تا دختر ِ از هفت دنیا آزاد راه افتادم کف اصفهان قدم زدن . یکی از شاگردام که همیشه بعد از کلاس یه مسیری رو باهام میاد تا یه جاهایی رو اومد باهام بعدش رفت و منم تنهایی رفتم میدون نقش جهان . با سرعت چند متر در دقیقه راه میرفتم و عین هر دفعه که وقتی میرم اونجا مجذوب ساختمون ها و معماری و سنگفرش ها و در واقع همه چیز اونجا میشم ، باز هم رفتم تو کف .

تصمیم گرفتم اینبار به جای اینکه توی خود میدون بگردم برم توی بازارهای پشتی ، همینجوری رفتم توی بازاری که توی ضلع شمال غربی میدونه و همینطوری شروع کردم جلو رفتن ، باورتون نمیشه اما حدود دو ساعت تمام توی اون بازار که تا حالا توش نرفته بودم راه رفتم و داخل همه ی تیمچه ها و به قول خودشون "سرا" هاش سرک کشیدم. یه جاهایی بود که احساس میکردم دیگه خود خدا جفت دستهاش رو گذاشته رو دیوارها تا خراب نشن . بعد از 2 ساعت پیاده روی تو بازار برگشتم و توی هوای آزاد یه نفس کاملن عمیق کشیدم و برای اولین بار رفتم و از این ذرت های پخته خوردم ، خودمم نمیدونم که چرا اینبار بدم نیومد که امتحانش کنم اما به محض اینکه یه قاشق ازش خوردم فهمیدم که تا اون وقت حق داشتم که لب بهشون نمیزدم.

بعدش رفتم فرهنگسرای اصفهان (یه کتاب فروشیه) و مسخ کافکا رو گرفتم و همون شب خوندم ، بد نبود قابل پیشنهاد دادن هست .

شب که رسیدم اتاق با اینکه گشنه بودم عین میت افتادم رو تختم ، البته بعدش پاشدم شام خوردم. واقعن پاهام درد میکرد ، البته فکر کنم بعد از 4 ، 5 ساعت پیاده روی حق داشتن.

یه کتاب خوب(واقعن خوب بود) دیگه هم همین پریروز خوندم که فردا پسفردا اسم خودش و نویسنده اش رو براتون میگذارم.

فعلن

1 comment:

  1. آره ..این چیزیه که مدت ها دنبالش می گشتم...خدا اونجا دیوارها رو محکم گرفته...
    .
    .
    .
    نمی دونم چقدر اصفهان می تونه به نقش جهانش مغرور باشه.. اما فکر کنم بدون اونو و حاشیه زاینده رود این شهر می شد یه خلای عمومی....
    .
    .
    من عاشقه سر ظهرای فیروزه ای اونجام...
    .
    .
    .
    راستی خرده جنایات زنا شوهری حتمن بخون.. می دونم خوشت میاد اساسن.

    ReplyDelete